لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی
ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از مسجد، کلیسا بیرون بیایی و ببینی
پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی
که چه قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را
نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در
وجودت هست یا نه؟
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و
ایمیل و فلان را بیخیال شوی، با خانواده ات دور هم
بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی
زندگی فقط همین آهنپارهی برقی است یا نه؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک
انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو
برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان
باشی ببینی میشود یا نه؟
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و
از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم
آیا ارزشش را داشت؟
*************************
پ . ن :
1- رفتن بهانه نمی خواهد
بهانه های ماندن که تمام شود کافیست
همیشه برای رفتن یک دلیل است و برای ماندن ده ها دلیل ...
برای برگشت ؟!!
نمی دونم ؛ به این یکی فکر نکرده بودم!
همیشه برگشت برام سخت بوده ...
راستش ترجیح می دهم اصلا نروم تا مجبور نشم روزی باز گردم !
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
*************************
2- عزیزی که دکترای الکترونیک قبول شدی ، مبارک باشه ... خیلی برات خوشحالم ...
و بهت افتخار می کنم... شایستگی شو داشتی و داری ...